جدول جو
جدول جو

معنی چرخ ماه - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ ماه
(چَ خِ)
فلک ماه. فلک اول. کرۀ ماه:
ز دانندگان پس بپرسید شاه
کزین خاک چند است تا چرخ ماه ؟
فردوسی.
ز ماهی براندیش تا چرخ ماه
چو تو شاه ننهاد برسر کلاه.
فردوسی.
که آیا بهشت است یا بزمگاه
سپهر برین است یا چرخ ماه.
فردوسی.
زبس نالۀ بوق و هندی درای
سر چرخ ماه اندر آمد ز جای.
فردوسی.
ابر کوهۀ پیل در قلبگاه
بلورین یکی تخت چون چرخ ماه.
اسدی.
چه دشتی که گر وی بدی چرخ ماه
در او ماه هرشب شدی گم ز راه.
اسدی.
بکوه رهو برگرفتند راه
چه کوهی بلندیش تا چرخ ماه.
اسدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخ ماه
تصویر فرخ ماه
(دخترانه)
ماه خجسته و مبارک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چرخ چاه
تصویر چرخ چاه
نوعی چرخ چوبی یا فلزی با طنابی متصل به آن برای کشیدن آب از چاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ کار
تصویر چرخ کار
کسی که با چرخ کار می کند، کسی که با چرخ چاقوتیزکنی کارد و چاقو تیز می کند، آنکه با ماشین تراش، فلزات را تراش می دهد، تراش کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ باد
تصویر چرخ باد
هر چرخی که با وزش باد به حرکت درآید، گردباد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
تراشکار. متخصص تراش دادن فلزات. چرخ گر. استاد صنعت تراشکاری. رجوع به چرخ کاری و چرخ گر و چرخ گری شود
لغت نامه دهخدا
(فَرْ رُ)
یکی از بزرگ زادگان آل ایوب است که در بلاد شام فرمانروایی داشته اند. وی برادرزادۀ صلاح الدین یوسف بن نجم الدین ایوب است که از طرف صلاح الدین به حکمرانی دمشق منصوب شده بود و مهمترین حادثۀ تاریخ زندگانی او جنگی است که در حدود سال 570 ه. ق. میان او و گروهی از مسیحیان اروپا درگرفت و وی در آن جنگ رشادتی به خرج داد و ’سپهبد لشکر کفار را از پشت زین بر روی زمین انداخت’. (از تاریخ حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 406)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
اشاره به برج سرطان باشد، چه سرطان خانه ماه است و فلک اول را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(غُرْ رَ / رِ یِ)
اول روزاز ماه. شب اول ماه. مستهل ماه. رجوع به غره شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
بمعنی کماندار است. (آنندراج). دارندۀ کمان. آنکس که با کمان تیراندازی کند:
ز شه برجی قضا را چرخداری
ملک را دید در میدان برابر.
حکیم ازرقی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طُو)
سازندۀ چرخ، شبیه به چرخ. چرخ مانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طولْ)
چرخ ساینده. سایندۀ چرخ. فلک سای. آسمان سای:
بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بود
چرخش کمین گشاد و ستاره کمان کشید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مانند چرخ. چرخ مانند. چرخ وش. آنچه همچون چرخ حرکت دوری کند. شبیه به چرخ در حرکت و گردش. دوار مثل چرخ:
درنگ آر ای سپهر چرخ وارا
کیاخن ترت باید کرد کارا.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
، آسمان وار. فلک وار. سپهرمانند. رجوع به چرخ و چرخ وش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ کَ)
حلقۀ کمان. (غیاث). دور کمان:
کباده ز چرخ کمان ساختی
بهر گشتنی تیری انداختی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
نوعی از کمان سخت. (آنندراج). کمان زوردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
مرادف آسمان تاب. (آنندراج). تابندۀبر چرخ. کنایه از ماه و اختران تابناک:
بروز مردی او کیست شه سوار فلک
غزاله نام زنی چرختاب و چرخ نشین.
سلمان ساوجی.
گر ماه چرخ تاب گشاید نقاب را
خواهد نشاند در پس چرخ آفتاب را.
سیفی (از آنندراج).
، مجازاً بمعنی زیبارخان و ماهرویان، آنکه ابریشم را بر چرخ تاب دهد برای باریک و دراز شدن. (آنندراج). کسی که ابریشم را بر چرخ تاب دهد
لغت نامه دهخدا
(پُ یِ)
حالت بدر: و پری ماه را استقبال خوانند. (التفهیم ابوریحان)
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ)
چرخاب. دولاب. چرخی که بدان خاک کنده از ته چاه برکشند. چرخی که در کاریزها برای کشیدن خاک و گل چاه های قنات از آن استفاده کنند. عجله. عصمور. عکم. علق. علاق. (منتهی الارب). رجوع به چرخاب و دولاب شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
کنایه از حلقۀ سماع. (آنندراج). دایره ای که درویشان در حین رقص بر دور آن میگردند. (ناظم الاطباء) :
به پهلو درافتاده از چرخگاه
زند چرخ خوابیده چون چرخ چاه.
ملاطغرا (در هجو شیخ ریائی، از آنندراج).
، جای رقصیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کره ماه
تصویر کره ماه
آیشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخشگاه
تصویر چرخشگاه
نقطه عطف
فرهنگ واژه فارسی سره